یادتان باشد اگر همچو پرستو رفتید
خانه مادری ما همه بیت ازهرا ست
یادتان باشد اگر تنگی دل غوغا کرد
مهدی فاطمه را یاد کنید او تنهاست
سلامی به گرمای عشق و به وسعت نگاهتان اقا
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
- اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
- آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه!............................
.......................................!
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
می خاستم خودم برایتان بنویسم مثه همیشه که نامه هایی وجوی ابی و حسی که وصفش را نمی توانم بگویم اما می خواهم ملتماسانه بخاهم ببینید مرا و دعایم کنید و کارهیم را حرفهایم را بیهودگریهام را که از روی نادانیست به رویم نیاورید اقا مهدیا ........................ببینید مرا
سبیکه ای ادمها که در ساحل نشتید ارام ان طرفتر یک نفر در اب دارد میسپارد جان دست وپای بیخود میزند ای ادمها ........... |